گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان های بحارالانوار
جلد دوم
مادر لايق و فرزند شايسته



ابى عبيده (پدر مختار ثقفى ) در جستجو زنى لايق بود. تعدادى از زنان قبيله خود را، به او پيشنهاد كردند، هيچكدام را نپسنديد. تا اينكه شخصى به خواب ابوعبيده آمد و به او گفت :
با دومة الحسناء ازدواج كن ! اگر او را به همسرى انتخاب كنى ، هرگز پشيمان نشده و مورد ملامت و سرزنش قرار نمى گيرى .
ابوعبيده ، خوابش را به خويشاوندان خود نقل كرد. گفتند:
اكنون ماءموريت را يافته اى ، كه با دومة ، دختر وهب ازدواج كنى . ابوعبيده با او ازدواج كرد. هنگامى كه به مختار حامله شد مى گويد:
در خواب ديدم گوينده اى مى گويد:

1 - البشرى بالولد


اشبه شى ء بالاسد


2 - اذاالرجال فى كبد


تقاتلو على بلد


كان له الحظا الاشد

1 - مژده باد تو را به پسرى كه از هر چيز بيشتر به شير شباهت دارد.
2 - هنگامى كه مردان مشغول جنگ شوند، آن فرزند لذت مى برد.
وقتى كه مختار به دنيا آمد، همان شخص به خوابش آمد و گفت :
اين فرزند تو در قسمتى از دوران عمرش ترس او كم و پيروانش زياد خواهد بود. آرى ، اين است اهميت مادر